loading...
شناخت و بررسی یهودیت، فراماسونری، شیطان پرستی و نقد فیلم
محمد بازدید : 142 یکشنبه 13 اسفند 1391 نظرات (0)
http://www.iranmostanad.com/history/images/products/AAE76813-06.jpg


گروهی از بنی اسرائیل همواره دنبال دانش و معرفت بوده اند. اما این حقیقت را از راه درست نمی جستند. زمانی سحر و جادو را علم می دانستند و با اهداف و نیّات شوم از آن استفاده می کردند و بعد در قرون اولیه مسحیت با رویکرد به گنوسیزم برای ربوبیّت شیطان و اصالت شرارت نظریه پردازی کردند. به قول تقی زاده اینها افرادی بودند که به طور کلی نسبت به دین یهود بی قید بودند. و به راحتی تغییر دین می دادند و در دین جدیدشان هم بدعت گذاری و تغییر ایجاد می کردند. در تفکر گنوسی این جهان از آمیزش نور و ظلمت ایجاد شده است. این اندیشه در تعالیم مانی به اوج و تکامل رسید و مانی در قرن سوم میلادی از بابل یعنی مهد یهودیان در آن زمان برخواست.

عرفان یهود نخست از سنت های ساحری و بخشی از تعالیم انبیای گذشته تشکیل شد، و همواره می کوشید تضاد میان آنها را که در واقع تضاد کفر و توحید بود، حل کند. این مشکل در تفکر توحیدی فیلون و ثنویت گنوسی ادامه پیدا کرد و یهودیان سعی کردند که از آنها سنتزی درست کنند که توحیدگرایی فیلونی و ثنویت گنوسی را با هم داشته باشند.

راه حل نهایی این بود که معتقد شوند: بقای عالم وجود تنها به خاطر همین تضاد دائمی میان خیر و شرّ است. و چون عالم وجود یکی است پس خیر و شرّ در ملکوت به یکدیگر پیوسته اند. این تفکر که در دوره های بدوی و باستانی ریشه داشت به تدریج تئوریزه شد و در قرون وسطا ادامه یافت. «پل کاروس» در کتابش با نام «تاریخچه شیطان» می نویسد: «خداوند وجود مطلق است و با توجه به قدرت غایی او در فرمانروایی، خود، نه شرّ است و نه خیر، اما او خیر است و در شرّ است».(11) بدین سان پای شرّ به عالم الوهیت و توحید کشیده شد.

نگرش توحیدی و تعالی گرای فیلون باعث شده بود که واسطه هایی را میان خدا و انسان تشخیص دهد که به نظر او «لوگوس» یا همان عقل یا کلمه بود.(12) این واسطه بعداً در اندیشه عارفان یهودی متعدد شد و نظریه سفیراها را به وجود آورد. و سفیراها به تجلیات خیر و شرّ خداوند تبدیل شد.

حیگائون در قرن 13 معتقد بود که سه نور پنهان ازلی وجود دارند و فراتر از تیررس درک انسان هستند. این نورها تابش و تجلی خداوند بر خود او و تشعشعی درونی است. بعدها کسانی همچون «داوید بن یهود احاسید» این نورها را به ده رساندند پس از این نورها سفیراها قرار دارند. سفیراها یا حجاب های نورانی پروردگار را تنها ظرف و مجرای نیت خداوند دانسته اند؛ هرچند که از او جدا نیستند.(13)

این ایده ها به خصوص در جریان آشنایی یهودیان با عرفان اسلامی و نظریه تجلیات اسماء الاهی در اندیشه عارفان مسلمان به شکل نهایی خود نزدیک شد. اولین کسی که عرفان اسلامی را به اطلاع یهودیان رساند «ابویوسف یعقوب بن اسحاق قرقسانی» در قرن دهم بود. او در عراق، کانون برخاستن شخصیت های عرفانی مسلمان سکونت داشت. بعد از او در قرن های دوازدهم و سیزدهم اسپانیا شاهد ترجمه آثار عرفانی عربی و شکل گیری عرفان اشراقی در یهود هستیم که به رهبری خاخام «اوراهام بن داوید» مشهور به «رَبَد» در پرووانس شکل گرفت. او به شریعت: هلاخا می پرداخت ولی تعالیم رمزآمیز او به پسرش «اسحاق نابینا» (حدود1235-1160) که پدر قبالا نامیده می شود، رسید.

اسحاق نابینا نظریه سفیراها را پرورش داد. (14) بر اساس اندیشه های اسحاق کور شخصی به نام موسی بن نحمان (1270-1194) که در دربار جیمز اول (از سرکردگان جنگ های صلیبی) نفوذ داشت، مبحث صدور سفیراها را دنبال کرد و کتاب های او تا قرن چهاردهم بسیار مورد توجه بود. (15)

در اواخر قرن سیزدهم کتاب زوهر که بازنگاری و توسعه یک کتاب قدیمی بود، توسط موسی لئونی عرضه شد. زوهر تفسیر عرفانی عهد عتیق است. توصیفات خداوند در کتاب مقدس و داستان پادشاهانی همچون داوود و سلیمان که دست و دامن خویش را به گناه آلودند،(16) خدا شناسی کابالایی را به مراحل جالب تری رساند. چنانکه در این دین «عارف حتی از پذیرفتن این که احساس متعالی شرّ هم در خداست، روی برنمی تابد».(17) تورات همواره داستان سرکشی قوم بنی اسرائیل و مجازات و عذاب خداوند و بعد توبه و هدایت و دوباره سرکشی بندگان و خشم خداست. و این سرکشی و عصیان دامن پیامبران را نیز می آلاید. گاهی خشم خدا چنان بالا می گیرد که پیامبرانش او را اندرز می دهند و آرام می سازند.

در جایی از کتاب مقدس می خوانیم که وقتی موسی به خلوت عبادت رفته بود و مردم گوساله پرست شدند، خداوند به موسی می گوید: «می دانم این قوم چقدر سرکش اند بگذار آتش خشم خود را بر ایشان شعله ور ساخته، همه را هلاک کنم. به جای آنها از تو قوم عظیمی به وجود خواهم آورد. ولی موسی از خداوند، خدای خود خواهش کرد که آنها را هلاک نکند و گفت خداوندا چرا بر قوم خود این گونه خشمگین شده ای؟ مگر با قدرت و معجزات عظیم خود آنها را از مصر بیرون نیاوردی؟ آیا می خواهی مصری ها بگویند:خدا ایشان را فریب داد و از اینجا بیرون برد تا آنها را در کوه ها بکشد و از روی زمین محو کند؟...(18)

صفات خشم و سخط که از صفات برجسته یهوه در تورات است، در قبالا تأثیر بسزایی گذاشت، به طوری که در مراتب تجلی ذات یکتا سفیرایی که بازوی چپ تجلیات خداوند است و گورا (جبروت) نام دارد، منشأ خشم و شرور شناخته می شود و «این جهانِ عاصیِ پلیدِ شرّ که جنبه تاریک هر چیز زنده را تشکیل میدهد و او را از درون تهدید می کند برای نویسنده کتاب زوهر جنبه بسیار سحرانگیز و جذابی دارد».(19) زیرا این ها نیز جلوه خداست و برای رسیدن به او باید خطا و گناه را نیز تجربه کرد.

در زوهر سفیراهای دهگانه به صورت مذکر و موءنث معرفی می شوند. تجلیات مذکر حامل رحمت و خیر اند و تجلیات موءنث حامل قهر و سطوت و بنابراین شرّ هستند. خداوند یگانگی مطلق است که خیر و شرّ و مذکر و موءنت در آن متحد می شود. این قدرت نمادین توجیه گر آیین های جنسی در عرفان یهود شد. که در بزرگان کابالا نظیر شبتای و یعقوب فرانک آشکار گردید.(20) بنابر نظریه نحمان که واژه آزیلوت را به کار می برد،(21) هر بخش از سفیراهای خیر و شرّ و بلکه هر سفیرا جلوه ای از وحدانیت است و خیر و شرّ و مذکر و موءنث دارد. با این توضیح «هر صفتی مرتبه ای خیالی را نشان می دهد که شامل صفت اقتدار و عدالت و سخط الاهی است و در آن تأمل و درک عرفانی با سرچشمه شرّ در خداوند مرتبط می گردد».(22)

سفیراهای شرّ در عالم الاهی سیترا احرا نام دارند «یهودیان می توانند با مراعات قوانین و توصیه های تورات به مهار کردن سیترا احرا کمک رسانند و توازن را در عالم حفظ کنند. این توازن یا هماهنگی همچنین لازم می آورد که برخی کارها به سود نیروهای ناپاکی انجام گیرند: گویا شرّ نوعی رشوه دینی می گیرد. به طور کلی گناهان اسرائیل نه تنها زندگی و نشاط به سیترا احرا می بخشند بلکه برای سمائیل نیز، که جنبه مذکر امور خبیثه است، امکان تسلط یافتن بر شخینا را، که جنبه موءنث سفیراهای پاکی و قداست است، فراهم می آورند. آنگاه که چنین شد شخینا از شوهر حقیقی خود، تیفِرِت که جنبه مذکر سفیراهای نیک است، جدا می افتد».(23)

بر اساس آموزه سفیراها، آموزه دیگری به نام شِمیطاها در عرفان یهود تعریف می شود. شمیطاها یا ادوار تاریخ می گوید که سفیراهای گوناگون متناوباً بر جهان حکومت می کنند.(24) در دوره هایی سفیراهای خیر و در دوره هایی سفیراهای شرّ. از زمان ظهور حضرت مسیح تجلیات خیر در زمین به اوج خود خواهد رسید و تا پیش از آن اوج تجلیات شرّ است. دوره تجلیات شرّ را عصر آکواریوس می نامند که انعکاس سیترا احرا در زمین است. این دوره های گوناگون قوانین و تورات خاص خود را دارد. زوهر از این مضامین اباحه گرایانه سربسته سخن گفته است.(25) این تعالیم به طور سینه به سینه منتقل می شده و در محافل سرّی کابالایی مورد عمل قرار می گرفته است. مراسم بلک مس کاترین مدیچی در قرن شانزده، آیین سری جنسی شبتای و پیروانش که او را مسیح می دانستند در قرن هفده و آیین جنسی یعقوب فرانک در قرن هجده که از آن پس با شکل گیری فراماسونری سازماندهی شد؛ و سایر اعمال شبکه های سری مافیایی نمونه هایی از قوانین توراتی عصر آکواریوس است.

در کنار این انحرافات اخلاقی که در آیین های شیطانی دیده می شود، انحرافات بینشی و اعتقادی بسیار خطرناک تر است. اسحاق لوریا در قرن شانزدهم که دوره فشار شدید بر یهودیان و اخراج آنها از اسپانیا بود، اندیشه مسیح گرایی را در قبالا تئوریزه کرد. آموزه «تیقون» به معنای تکمیل پروژه آخرالزمان و رسیدن هرچه زودتر مسیح و بازگشت یهودیان به اورشلیم(فلسطین) که از قبالای لوریایی بر آمد، شور ادعای مسیحایی را در یهودیان تیزتر کرد. از دل عرفان یهود تا کنون صدها مسیح و موعودِ مدعی به وجود آمده است.(26) این مسئله به قدری شایع شده و به خصوص دامن گیر زائران اورشلیم می شود، که دکتر یاییر بارال (Yair Bar-El) رئیس بیمارستان روان پزشکی اورشلیم نام آن را «سندروم اورشلیم» گذاشته است.(27)

در طول تاریخ مدعیانی که دیگران را متقاعد کنند، در اثر تغییر دین از یهودیت به ادیان دیگر، همواره تحریفاتی را در ادیان دیگر رقم زده اند. از تحریف دین توحیدی زرتشت به ثنویت(28) که شاید در اثر نفوذ یهودیان در زمان کورش و بعد از آن روی داد(29) و نیز فرقه های گنوسی در قرون اولیه مسیحیت نظیر والنتاینیسم و مرقیون(30) تا مسلمان شدن شابتای و پاشیدن بذر مدعیان مهدویت و انحرافات اخلاقی در بین مسلمین که بعدها بابیت و بهائیت از آن برآمد(31) و مسیحی شدن یعقوب فرانک و ایجاد فرقه ای سرّی بین کاتولیک ها که بعدها در خدمت آرمان های صهیونیسم قرار گرفت(32) همه و همه حاصل نگرشی است که شیطان را برادر خدای پسر و فرزند دوم خدای پدر می داند. یا به بیان دیگر شیطان را تجلی یهوه دانسته و ریشه شرّ را در عالم الاهی می بیند.

از این روی شباتای صوی در سال 1666 ادعای مسیحایی و بعد خدایی می کند، سپس به اسلام رو می آورد و بعد از مدتی مسیحی می شود. و امروز در دایره المعارف یهود می خوانیم که او به قول «ناتان غزه ای» یک «خاطی قدیس» بود. زیرا هر جا که رفت شور و وجد عرفانی اش را که همراه با لاابالی گری و هوس رانی های عجیب و غریب بود، گسترش می داد. که امروز این اعمال را در پارتی های شیطان پرستی می بینیم. پس از او نیز در قرن هجدهم یعقوب فرانک با همان ادعاها در ابعاد گسترده و پلیدتری آیین های شباتای را توسعه داد.(33) و امروز «مادونا» هرزه ای که شهرت جهانی دارد، کابالیست بودن خود را علنی کرده و به عنوان سفیر عرفان یهود معرفی می شود.



منبع:(پايگاه اطلاع رساني حوزه)

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 34
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 48
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 55
  • بازدید ماه : 60
  • بازدید سال : 190
  • بازدید کلی : 8,059
  • کدهای اختصاصی

    دریافت کد اوقات شرعی

    دریافت کد اوقات شرعی